جدول جو
جدول جو

معنی گرم ماندن - جستجوی لغت در جدول جو

گرم ماندن
(زِهْ بُ دَ)
رائج ماندن. روائی داشتن:
ای زبردست زیردست آزار
گرم تا کی بماند این بازار.
سعدی (گلستان).
رجوع به گرم و گرم بازار شود
لغت نامه دهخدا
گرم ماندن
حرارت را در خود حفظ کردن، یا گرم ماندن بازار... رایج ماندن روایی داشتن: ای زبر دست زیر دست آزار گرم تاکی بماند این بازار ک (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرو ماندن
تصویر فرو ماندن
درماندن، بیچاره شدن، خسته شدن، ناتوان شدن، عاجز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرم راندن
تصویر گرم راندن
کنایه از تند راندن، به شتاب راندن، شتافتن، تند رفتن
فرهنگ فارسی عمید
(زَ فُ خوَرْ / خُرْ دَ)
گرد نماندن از...، کنایه از اثر نماندن. (آنندراج) :
چنان خواهم بمستی کام از لعل لبت گیرم
که گردی از نمک باقی نماند از نمکدانت.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ خوَرْ / خُرْ دَ)
در تداول عامه به معنی گیر کردن باشد. (یادداشت به خط مؤلف). در مخمصه افتادن. به قید افتادن
لغت نامه دهخدا
(کَ دَ)
تند راندن. سریع رفتن:
رهی به پیش خود اندرگرفت و گرم براند
به زیر رایت منصور لشکری جرار.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بهم مانستن. شبیه یکدیگر بودن
لغت نامه دهخدا
تصویری از در ماندن
تصویر در ماندن
بیچاره شدن عاجز گشتن فرو ماندن مضطر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تندرفتن تیز شتافتن: رهی به پیش خود اندر گرفت و گرم براند بزیر رایت منصور لشکری جرار. (فرخی)
فرهنگ لغت هوشیار
منتظر ماندن انتظار کشیدن، درنگ کردن، ناتوان شدن خسته گشتن، ملزم شدن عاجز شدن، نیازمند شدن بینوا گشتن، معزول شدن: دوست دیوانی را فراغت دیدار دوستان وقتی بود که از عمل فرو ماند
فرهنگ لغت هوشیار
فرصت فرار نماندن: وقت ضرورت چو نماند گریز دست بگیرد سر شمشیر تیز. (گلستان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرم راندن
تصویر گرم راندن
((گَ. دَ))
تاختن، چهارنعل رفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
تشبه الدّودة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
Creamy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
crémeux
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
クリーミー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
کریمی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
ক্রিমি
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
ครีม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
laini
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
kremamsı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
קרמי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
奶油状的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
cremoso
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
크리미한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
क्रीमी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
romig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
cremoso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
кремовий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
кремовый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
kremowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
cremig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کرم مانند
تصویر کرم مانند
cremoso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی